حال دلم خوب است

ساخت وبلاگ
فریاد زدم :خدایا دلت نسوخت برای دعاهای آروين؟؟! برای مادرم؟ برای همسرم؟ 

آنقدر فریاد زدم که صدایم گرفت، توانم برید 

افتاده بودم

فکر کردم از مهر 91تا دی ماه 96 چند بار این حس را تجربه کردم؟؟ 

چقدر درد کشیده بودم؟؟ آستانه دردم را کی و کجا گم کرده بودم؟؟ 

چند بار برای آخرین بار کلید را در قفل خانه چرخانده ام و باز از خدا خواسته ام که مرا برگرداند به همان خانه کوچک پر از گل های بنفشه ام؟؟؟ 

چقدر کامنت پر از مهر در وبلاگم گرفتم که دیگر تو خوب شده ایی دختر، به زندگیت برس!

جواب هیچ کدام را نمی دانستم 

گاهی فقط می پذیری، بنظرم اوج سعادتت اینجاست 

وقتی دانش آموز بودم و دانشجو همیشه می شنیدم چرا زیاده از حد درس می خوانی؟ 

کارمند شدم، چرا زیاده تر از حد کار می کنی؟؟

همسر شدم، چرا تا این حد! 

مادر شدم، چرا مادریت زیادتر از حد!؟

و حالا بنده شده ام، باید که بندگیم بیشتر از حد 

لوله مدام آزارم میدهد، درد می پیچاندم، احساس می کنم داخل ریه ام خراشیده شده با این لوله 

اما چه کنم وقتی درد هم بیش تر از آن حد! 

دلم برای خانه ام تنگ شده، برای زندگی روزانه ام، برای جدا شدن از این تخت و لوله و عکس مداوم ریه 

ظرفیت تحمل بالاتر از آنچه که دیگران برایشان سخت است برایم شده زندگی روزمره 

اما فقط میدانم حال دلم خوب است 

دلخوریهایم را با جیغ هایم در گوشه ایی از کاینات دفن کردم و ادامه میدهم 

جایی در این سرزمین، دختری، همسری، مادری می جنگد با هر آنچه که تصورش برای دیگران سخت است

اولین نبوده ام، آخرین هم نیستم 

اما میدانم نفس هایم گرم است به همه انهایی که عاشقانه دوستم دارند و نگرانمند 

پزشک و پرستار و جراح و خدمات بیمارستان تا خانواده و دوست دیده و نادیده مجازیم 

حال دلم خوب است 

تو هم باور کن 

روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 188 تاريخ : جمعه 29 دی 1396 ساعت: 2:58