دور اول باز هم زلودا

ساخت وبلاگ
تزریق تمام شد و قرص های زلودا را شروع کردم 

بیحالم که فکر  می کنم واقعا طبیعیه 

پی نوشت :

زودتر از همه می رسم مطب برای تزریق، هنوز پرستارها نیامده اند، بعد از من پیرزن هشتاد ساله ایی با دو پسرش میاید. سلام  می کنم. روی تخت می نشیند، فکر می کند من پرستارم. داروی ضد تهوع را در پلاستیک داروهایش می بینم به پسرش می گویم این قرص رو باید نیم ساعت قبل از تزریق بخورد، از اتاق انتظار بغلی برایش آب میاورم قرص را باز می کنم و در دهانش می گذارم، سعی می کنم پشتش را نگه دارم تا دراز بکشد تشکر می کند و دراز می کشد. 

پرستارها می آیند ، اول نوبت من است پورتکت را برایم می زنند. روی صندلی می نشینم و منتظر تزریق دارو می مانم. 

پیرزن از زیر چشم من را نگاه می کند یک دفعه مثل برق گرفته ها بلند می شود و می نشیند. می گوید :اگه خوابیدن خوبه پس چرا خودت نشسته تزریق می کنی؟؟؟؟ 

خنده ام می گیرد. 

حاج خانوم هر طور راحتین، من عمل کردم بدون همراه خوابیدن روی تخت بلند برام سخته. اما احساس کردم حالتون خوب نیست یه کم استراحت کنید 

به پسرش می گوید بالش رو پشتش بگذارد و تا آخر زیر چشمی مرا می پاید 

روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...
ما را در سایت روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت: 1:37