و در جیب هایش
بوی بهار
و کمی غم... از گذر ناگزیر عمـــر...
کاش در جیبهایش
کمی شادی برایم به ارمغان می آورد
با بوی خوش سلامتی
کمی امید کمی آرامش
کاشکی
کاشکی سرطان مهمان جان من نبود
پی نوشت :
ساعت دو میروم برای تزریق پنجم
پی نوشتک :
ادم رنگی جان خوبه ها، خیال بد به دلتون راه ندید
آدميزاده دیگه، گاهی اوقات از حرفی دلخور میشه اونم تو شرایط من
تا یازده کارهای اداره رو سر وسامون دادم و تقریبا همون حوالی راه افتادم برای تزریق
یه دو تا خرید هم کردم حالم اساسی خوب شد
الان زیر سرمم دو تا مورفین و پلازیل هم زدم که این سه روز کله پا بشم.
پشت سرم غیبت نکنین تا برگردم
می روم، از پس این قصه، به جایی برسم
این حامد همایون به گردن من عجیب حق داره ها
روزهای قشنگ بدون آدنوما کارسینوما...برچسب : نویسنده : fedia بازدید : 159